قصه ی وفا....

 

 به خاطر آور که آن شب به برم  
 گفتی که:"بی تو ز دنیا بگذرم"
! کنون جدایی نشسته بین ما
! پیوند یاری شکسته بین ما
گریه میکنم
! با خیال تو به نیمه شب ها
رفته یی من
! بی تو مانده ام غمگین تنها
بی نو خسته ام
! دل شکسته ام اسیر دردم
از کنار من می روی ولی
بگو چه کرده ام؟
! رفته ای و من آرزوی کس به سر ندارم
! قصه وفا با دلم مگو باور ندارم

عشق...........

 

به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید

به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید

 به باد گفتم عشق چیست؟! وزید

 به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید

 به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد

به انسان گفتم عشق چیست؟! اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگیست                                           !!!

آذر پارسال بود که شروع کردم که بنویسم یه مدتی یه سری اراجیف نوشتم و بعد ول کردم

دوباره امسال آذر اومدم که بنویسم کاش بتونم ادامش بدم......


همیشه میومدم اینجا درد دل میکردم به قول یکی از دوستام : پیام  هروقت دلش میگیره میاد

بلاگ مینیویسه. نمیدوم چی بگم شایدم الان همونجوری شدم که اومدم بنویسم

فقط میخوام بنویسم هر چقدر که میتونم