این مطلب مال ۲۴/۱۱/۸۲
 است:
خدای من این زمان چیه که گذشتنش رو نمیشه احساس کرد فقط وقتی که برمیگردی به عقب و دوره اش میکنی میفهمی یه چیزی گذشته و یه چیزایی تغییر کرده........
فردا ۲۱ سالم تموم میشه....انگار نه انگار که همین پارسال بود که تو خونمون پایان ۲۰ سالگیم رو جشن گرفتیم...وقتی فیلمش رو دیدم بغض گلوم رو گرفت....هنوز تا این لحظه به این که ادم از یک ثانیه بعدشم خبر نداره باور نداشتم..
اره پارسال کیا بودن و امسال کیا...پارسال از دوستام بابک.. علیرضا..سوان..اریا...و پسر عمه ام سینا ولی امسال بابک و  پویان و سروناز(دوست پویان) و گلناز و نسیم و دختر خاله ام بیتا...
فکرش رو بکنید ۴ شنبه ۱۲ ظهر خونه بابک اینا دعوت شدم ((بیا اینجا امروز بچه ها میان اینجا))
با هزار بدبختی تونستم برنامم رو تنظیم کنم که برم...
ساعت ۴ به اتفاق بیتا کیک و بادکنک و شمع خریدم و رفتیم خونه بابک اینا بعد از ۱ ساعت پویان و سروناز هم اومدن...فکر نمیکنم تا حالا مهمونی به جمعیت  ۵   نفر اونم تو یه اتاق ۱۲ متری رفته باشید...اره ۵ نفری تو اتاق بابک چقدر زدیم و رقصیدیم.....واقعا خیلی خوش گذشت...بابک جراغ ها رو خاموش کرده بود و شمع روشن کرده بود اونم ۱۰ -۱۲ تا میگفت اینجوری رمانتیک تره
حدود ساعت ۸-۹ گلناز و نسیم اومدن ولی باید زود میرفتن برای همین زود کیک رو بریدم و شمع هام هم فووووت کردم{{{هوراااااااااااااااااااااااا}}}.
 بعد از رفتن گلناز و نسیم  طی یه برنامه اکشن که بیتا و سروناز اجرا کردن. برای شام رفتیم بیرون..بعد از کلی پیشنهاد و انتقاد سوپر استار تایید شد...تو راه رفت و برگشت ماشین من که رو هوا بود..۵ نفر تو یه ماشین بالا و پایین بپرن ببینید چی میشه دیگه ...واقعا بهم خوش گذشت....
بابک جون واقعا ازات متشکرم...لطف کردی که این برنامه رو جور کردی.
همینطور پویان و سروناز که با حضورشون جمعمون رو گرم کردن و شادی رو صد چندان کردن.
البته جای خیلی ها خالی بود و جای یکی میدرخشید خیلی دوست داشتم که تو ام اون شب پیشم می بودی...ولی خوب انشاالله سالهای اتی 
.........به امید روز های زیبا تر در کنار دوستان.........

همه چی از این محل مضخرف که اسمشو گذاشتن دانشگاه شروع شد...هر ترم درس خوندن رو به ترم دیگه موکول میکردیم بدون اینکه بفهمیم چه زمانی رو داریم از دست میدیم.....و الان...
خوب ولی میگن ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه است پس باید گذشته رو جبران کرد.
میدونم که دارم همه چیزایی که دارم رو از دست میدم ولی اگه با ارزش ترین چیزم رو ازم بگیرن
اون وقت هیچ وقت نمی بخشمشون هیچ وقت.....
و داغ وجود دوبارش رو دلشون میگذارم.......................هیچ وقت نتونستن با من دوست باشن
همیشه میخواستن من اون چیزی باشم که اونا میخوان نه اون چیزی که هستم و حالا که دارم خودمو نشون میدم فکر میکنن دارام باها شون لج میکنم...............ولی مقاومت فایده نداره باید دوباره مثل سابق بشم و به اون پیام که بچه بود تبدیل شم ولی بلاخره یه روز میترکم اون وقت نمیتونن جولومو بگیرن.
تنها چیزی که الان برام مهمه اینه که دوستامو داشته باشم در حالی نمیتونم مثل سابق باهاشون باشم.......و گل گولدونم رو بتونم حفظ کنم به هر حال حکایت منم مثل اینه:
                    
                              ماهی تنگ بلوری دریا رو تو خواب میبینه



I haven't really ever found a place that I call home
I never stick around quite long enough to make it
I apologize that once again I'm not in love
But it's not as if I mind
that your heart ain't exactly breaking

It's just a thought, only a thought
But if my life is for rent and I don't lean to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine

I've always thought
that I would love to live by the sea
To travel the world alone
and live my life more simply
I have no idea what's happened to that dream
Cos there's really nothing left here to stop me

It's just a thought, only a thought
But if my life is for rent and I don't learn to buy
Well I deserve nothing more than I get
Cos nothing I have is truly mine

While my heart is a shield and I won't let it down
While I am so afraid to fail so I won't even try
Well how can I say I'm alive

If my life is for rent...